مردی برای ایران

کومه و کبوتران آسمان

در منطقه شرف‌آباد و کنار خرمنگاه کومه‌ای خاکی وجود داشت که همه اهالی روستا وقتی از کنار آن رد می‌شدند می‌ایستادند و با احترام به آن نگاه می‌کردند. رفتار و کار آنها شبیه یک مراسم و نشانه سلام و احترام بود.  
این تصویر و مردمان خرمنگاه منطقه شرف‌آباد را که در کودکی دیدم هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. 

کومه خاکی شبیه یک تپه کوچک بود. مثل یک قبر بدون سنگ‌نوشته!…. بالاتر از جای خرمن و خرمنگاه.
فصل خرمن بیشتر مردم روستا در خرمنگاه جمع بودند. وقتی کار خرمن تمام می‌شد هر کدام از مردم یک مشت گندم از محصول آن سال خود را کنار کومه خاکی برده و بر سنگ‌های اطراف کومه پخش می‌کردند. چیزی که سهم پرندگان و کبوتران آسمان می‌شد. برای همین همیشه اطراف کومه پر از پرنده بود. کار مردم یک مراسم عاشقانه بود که مردمان با شور و عشق انجام می‌دادند. 
غروب و خرمن‌های گندم و پرواز پرنده‌هایی که اطراف کومه خاکی چرخ می‌زدند یک شور و هلهله عجیب بود. مثل یک تابلوی نقاشی در دشت و منطقه شرف‌آباد.
مثل بهشت! 

برای من سوال بود که این کومه خاکی چیست؟!… چرا برای اهالی منطقه شرف‌آباد آن کومه این اندازه قابل احترام و مقدس است؟ فهمیدم که آن کومه خاکی قبر یک سرباز است. سربازی که در زمان حمله نیروهای بریتانیا در جنگ جهانی دوم ماموریت داشت که از خرمن اهالی دفاع کند. سرباز در برابر سربازان بیگانه مقاومت می‌کند و شهید می‌شود. مردم سرباز شهید را در بلندی خرمنگاه خاک می‌کنند. کسی نام و یا شهر و زادگاه سرباز را نمی‌دانست. برای همین سنگ نوشته‌ای روی قبر نگذاشتند. جای آن گندم روی قبر سرباز ریختند تا با داشته‌های خود و دانه‌های محصول قدردان وجود آن رزمنده باشند که برای آنها جان داد. چیزی که بعدها با نثار گندم و محصول تبدیل به یک سنت شد برای همه مردم.
کومه خاکی یادگار سربازی بود که مردمان روستا زندگی و خرمن و زمین خود را مدیون او می‌دانستند. 

حالا دیگر منطقه شرف‌آباد و خرمنگاه وجود ندارد و شاید کسی یادش نیست سربازی در آن خاک دفن شده که برای این مردم جنگ کرد و شهید شد. کسی دیگر نیست که کنار کومه برود و با احترام و یاد سرباز برای پرنده‌ها گندم پخش کند. ولی هنوز کبوتران آسمان هستند که مثل آن وقت‌ها در آسمان پرواز می‌کنند.

هر وقت کومه‌ای خاکی را می‌بینم یاد سربازان این سرزمین می‌افتم. 
هر وقت کبوتران آسمان را می‌بینم یاد سربازان این سرزمین می‌افتم.
هر وقت دانه‌های گندم را مشت می‌کنم….

 

* * * * * * *

به یاد سرباز شهید قاسم سلیمانی (او خود را فقط یک سرباز می‌دانست.)
کومه‌های خاکی زیادی در این سرزمین هست که یاد او را دارند.
یادمان باشد خاطرات یک سرباز وطن.

 

5 دیدگاه روشن کومه و کبوتران آسمان

  • نوشته بسیار خوبی که یاد سربازان و رزمنده های سرزمین را برای ما زنده می کند. بی شعار و سیاست.

  • سیده زهرا سجادی

    نوشته پرمفهوم و زیبایی است که یاد قهرمانان و شهدای ما را با خود دارد. با شوق نوشته‌های شما را می‌خوانم.

  • سیده زهرا سجادی

    پرمفهوم و زیبایی است که یاد قهرمانان و شهدای ما را با خود دارد. با شوق نوشته‌های شما را می‌خوانم.

  • هومن جواهرکار

    چقدر زیبا و قشنگه متن تون استاد کرمی عزیز.
    قسمتی از کتاب جددید تون هست ؟. نمایشنامه جدید ؟
    بسیار لذت بردم عالی بود .

  • مثل همیشه عالی حرفه ای پر از حس خوب

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت