کتاب دیگری از من در این روزهای پائیز منتشر شد. بعد از نوشتن نمایشنامه «کاش جای این همه اسخوان لبهایت برمیگشت!» نوشتن این اثر برای من لذت و شوق خاص و عجیبی داشت. این بار در این
برچسب: نوشتههای شهرام کرمی
اسم من «شهرام» و شناسنامه و فامیلی من «کرمی» است. مثل همه موجودات زمین من هم اسم و شهرتی دارم که با آن شناخته میشوم.
کتابی که مدتها منتظرش بودم بالاخره منتشر شد. «گرگ میاد میبردت» نمایشنامه جدید من است که توسط «انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» منتشر شد.
…
در آخرین روزهای سال 1401 نمایشنامه «روزهای ماهی» منتشر شد. روزهای ماهی را با الهام از یک نوشته قبلی خود نوشتم. نمایشنامه «شمردن ستارههای شب»
«بیبی و دشت ارغوانی» منتشر شد.
سال گذشته «سید حسین فدایی حسین» مردی که مثل چشمه زلال و روان است، پیشنهاد داد تا درباره امام رضا(ع) کاری را بنویسم و من
نسخه الکترونیک نمایشنامه «کاش جای این همه استخوان لبهایت برمیگشت» در طاقچه منتشر شد. نمایشنامه سال 1400 توسط نشر عنوان منتشر شد و امسال نسخه الکترونیک آن منتشر شد. درباره این نمایشنامه چند مطلب
نوشتن یک موهبت بزرگ است. چیزی که میشود با اندیشه درباره جهان و وجود کلمه را معنا کند. نوشتن برای من یک نیاز است. پیش از این مینوشتم و بعد از این
یک دوره دو ساله در زندگی من هست که با همه سالهای زندگی من تفاوت دارد. تجربه دیگر و البته سختی و رنج و ناملایمات زیاد که خیلی دوست دارم
خبر رو که شنیدم دنیا رو سرم خراب شد!…
خیلی براش گریه کردم. پروانه خانوم خیلی در حق من خوبی کرد. اخلاق خودش رو داشت ولی
بیش از یک سال و نیم از کابوس ویروس کرونا میگذرد. پایان این کابوس برای ما هنوز روشن نیست. تاریخ همیشه پر از رنج و محنت و بیماری و رنج
هر موجودی که چشم به این دنیا باز میکند با جهانی روبرو میشود که پر از شگفتی و دلخوشی است. لذت و احساس وجود در این دنیا حس همیشگی ما است. هر آدمی لذت و علاقه خود را دارد. یکی با پک عمیق به سیگار و آن دیگری با هورت کشیدن یک استکان چایی و شاید کسی دیگر با نگاه کردن به چشمان کودکش و یا لبخند یار و یا حتی به خوردن یک آلوچه ترش و آبدار
…آخرین کتاب من که مهرماه منتشر شد را بسیار دوست دارم. وقتی یک اثر را مینویسم در یک ظرف زمانی محدود دنیای چند ساله و شخصیتها و فکرهایی که عمری با آن زندگی کردهام برای من جاری میشود. نوشتن برای من یعنی آنچه در این روزگار بر من گذشته و آنچه میخواهم و باید باشد. قلم و نوشتن دنیایی است که ارزش و اهمیت آن را مثل نینی چشمهای عاشقانه مادرم دوست دارم. نوشتن درد دارد ولی سختی
…کسانی را میشناختم ولی حالا شکل و شخصیت دیگری شدهاند. حرفهایی را میشنیدم که حالا آن حرفها را نمیشنوم!… نگاههایی را حس میکردم که دیگر آن نگاهها را نمیبینم. نوشتههایی را میخواندم که حالا دیگر کسی آن نوشتهها را نمینویسد! یا من تغییر کردهام یا آنها تغییر کردهاند. یا روزگار عوض شده یا اینکه آنها که میشناسم عوض شدهاند. روزگار غریبی است زندگی در این سرای عجیب!…
زمان زیادی از آنچه درباره این آدمها
…تئاتر ویژه گروه سنی «بچهها» را با عنوان کلی «کودک و نوجوان» میشناسیم. وقتی از تئاتر برای بچهها حرف میزنیم این تلقی یعنی نمایشی برای گروه سنی کودک – نوجوان – در ذهن ما ایجاد میشود. اما چقدر این تعریف درست است؟… آیا نمایشی که برای کودک مناسب است برای مخاطب نوجوان هم کاربرد دارد؟… نمایش نوجوان برای کودک کاربرد دارد؟…. چرا این دو عنوان مهم از گروه مخاطب با هم استفاده می شود؟ وقتی از تئاتر کودک
…سایدبار کشویی
شهرام کرمی نویسنده و کارگردان و مدرس هنرهای نمایشی
برچسبها
آذر مبارکی حامی بچههای ایران
اجرای تئاتر
داستانک- شهرام کرمی - کلاغ و درخت چنار
داستان کوتاه از شهرام کرمی
دماوند_ شهرام کرمی_ داستانک
سایت
سایت،شهرام، کرمی
سایت شهرام کرمی
سیاست و هنر
شهرام
شهرامکرمی
نوشته ای برای دوست که دیگر در این زمین نیست
نوشتههای شهرام کرمی
پروانه خانوم
کرمی
کومه و کفتران آسمان
گنجشک،مفرغی
یاداشت،شهرام،کرمی، تکار تاریخ با رنج و محنت کرونا
آخرین دیدگاهها