گرگ میاد می‌بردت!

کتابی که مدت‌ها منتظرش بودم بالاخره منتشر شد. «گرگ میاد می‌بردت» نمایشنامه جدید من است که توسط «انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» منتشر شد.

این نمایشنامه را سال 1399 نوشتم و همان وقت برای چاپ به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سپردم و بعد از حدود سه سال بالاخره منتشر شد. انتظار برای چاپ کتاب حس پرامیدی دارد. فکر کردن به اینکه به شکل رسمی کاری را منتشر می‌کنی و امکان مطالعه دیگران ایجاد می‌شود برای هر نویسنده‌ شور و شوق دارد. البته در نمایشنامه‌هایی که می‌نویسم همیشه علاقه و میل زیادی به کامل کردن اثر دارم. کامل شدن نمایشنامه اجرای آن است که هر دفعه برای آن شوق زیادی دارم. کیفیت چاپ کتاب و بخصوص تصویرگری اثر برای من راضی کننده است. قای مقداد ساداتی خیلی خوب برای کتاب تصویرگری کرده است. جالب است که همان وقت که نسخه اولیه را دیدم تصاویر با ذهن من و شخصیت‌ها یکی بود. اهمیت دارد که نوشته‌ای که دوست داری با کیفیت چاپ شود. (یکی از کتاب‌های من چنان بد و بی‌سلیقه توسط ناشر منتشر شده که وقتی اولین بار نسخه کتاب را دیدم حس کردم با یک موجود ناقص الخلقه مواجه شدم و ترجیح دادم آن اثر را فراموش کنم.)

درباره این نمایشنامه «گرگ میاد می‌بردت!» مدت ها درگیر این موضوع بودم و همیشه برای نوشتن این نمایشنامه مترصد یک فرصت بودم. بعد از یک دوره دوساله دوری من از فضای هنر و نوشتن این کار جدید من بود که برای نوشتن چند وقت درگیرش شدم. سال‌ها قبل شاید 1396 نوشتن کار را شروع کرده و رها کرده بودم. من هیچ وقت کاری را تا به پایان نرسانم رها نمی‌کنم. اما این کار در دوره فطرت من از هنر گرفتار شد و بعد از آن زمان (که دوست ندارم درباره آن حرف بزنم) اولین گام کاری برای من رفتن سراغ این نوشته بود تا تمامش کنم. عجیب است که وقتی نوشتن کار را تمام کردم حس بسیار لذت‌بخش برای من اتفاق افتاد. حس خوشیاندی که از آن روز تا همین ماه که خبر چاپ کتاب را شنیدم با من همراه بود.

حالا “گرگ میاد می‌بردت” یک مکتوب است که دیگر متعلق به من نیست و با شوق منتظر این هستم که آن را در صحنه ببینم. نمایشنامه یک متن ادبی است که با اجرا کامل می‌شود. مثل همه نوشته‌هایم دوست داشتم فرصت شود و اجرایش کنم. اما اجرای یک نمایش این روزها خیلی سخت شده و امید دارم که فقط بشود این کار را در صحنه ببینم.