نامه برام فرستاد. تو نامه عکس خودش کنار یه هواپیماس. پشت عکس نوشته: «تقدیم به کسی که بیشتر از هرکسی در این دنیا دوست دارم.»
صبح
…نامه برام فرستاد. تو نامه عکس خودش کنار یه هواپیماس. پشت عکس نوشته: «تقدیم به کسی که بیشتر از هرکسی در این دنیا دوست دارم.»
صبح
…مادربزرگ بعد از سالها زندگی در غربت خواست به زادگاهش برود. دنبال آرامشی بود که سالها فراموش کرده بود. به خانه دخترش رفت و من چند ماه از
…هوا رو به تاریکی بود که از محل کار بیرون زدم و سوار یک ماشین مسافرکش شدم تا به خانه بروم. خسته بودم و متوجه نشدم بقیه مسافرها
…شبهنگام چند مرد در فضای بیرونی قهوهخانه شهر جمع شدند. آنها ساعت زیادی با شوخی و خنده حرف زدند و یا چایی مینوشیدند. صدای آنها در خیابان میپیچید.
…دماوند اسم پسر همسایه ما بود. اسم شناسنامهای او سیامک بود اما خانواده او را دماوند صدا میزدند. در کلاس درس وقتی اسم او را سیامک صدا میزدند
…در منطقه شرفآباد و کنار خرمنگاه کومهای خاکی وجود داشت که همه اهالی روستا وقتی از کنار آن رد میشدند میایستادند و با احترام به آن نگاه میکردند.
…چهارساله بودم که فهمیدم یتیم هستم!… یعنی پدری در خانه و خانواده ما نیست. رفتار مادربزرگ و مادر با من طوری بود که نمیدانستم باید پدری هم در
…هر موجودی که چشم به این دنیا باز میکند با جهانی روبرو میشود که پر از شگفتی و دلخوشی است. لذت و احساس وجود در این دنیا حس
…آخرین کتاب من که مهرماه منتشر شد را بسیار دوست دارم. وقتی یک اثر را مینویسم در یک ظرف زمانی محدود دنیای چند ساله و شخصیتها و فکرهایی
…کسانی را میشناختم ولی حالا شکل و شخصیت دیگری شدهاند. حرفهایی را میشنیدم که حالا آن حرفها را نمیشنوم!… نگاههایی را حس میکردم که دیگر آن
…تئاتر ویژه گروه سنی «بچهها» را با عنوان کلی «کودک و نوجوان» میشناسیم. وقتی از تئاتر برای بچهها حرف میزنیم این تلقی یعنی نمایشی برای گروه سنی کودک
…
آخرین دیدگاهها